سرباز فرهنگی

پنجره‌ای برای تنفس در فضای‌مجازی

سرباز فرهنگی

پنجره‌ای برای تنفس در فضای‌مجازی

سرباز فرهنگی

برکات و توفیـــــــــــقات این وبـــلاگ،
تقدیم می شود به صاحب عکس بالا:
شهــــــید محمــــد حسیـــن فخـــار
"پــــــــــدر بزرگـــــــــوار این حقـــیر"
که در آخرین روز محـــرم سـال 1357
شمـــــــــــع محـفل دوســتان شد.

آثار هنرمندی جاودانه ست
که نگاهش به آسمان باشد...

آخرین نظرات
پیوندها
دوشنبه, ۳۰ فروردين ۱۳۸۹، ۱۲:۰۸ ق.ظ

آنان که گم شدند سحرها یکی یکی

مدتی پیش سفری داشتم به شهرستان، جهت دیدن پدربزرگ و مادر بزرگی که در سن نود سالگی یار و انیس همدیگر شده اند در تنهایی هایشان.

بعد از سی و چند سال از شهادت فرزندشان، هنوز که...

مدتی پیش سفری داشتم به شهرستان، جهت دیدن پدربزرگ و مادر بزرگی که در سن نود سالگی یار و انیس همدیگر شده اند در تنهایی هایشان.

بعد از سی و چند سال از شهادت فرزندشان، هنوز که هنوزاست، با یادآوری اسم "محمدحسین" اشک زینت بخش چشمانشان می شود ، هی از "محمدحسینکشان" میگویند و اشک می ریزند، و هر کس نداند گمان میکند که هنوز سال این شهید هم نشده!  روی دیوار منزلشان را که نگاه کنی، پر است از عکس شهدای آشنا و غیر آشنا. از شهید چمران گرفته تا عکس شهید قوام که از بچه های جهاد بوده و حتی عکس امام موسی صدر و کلی شهدای دیگر. خیلی که عزیز باشی دستت را می گیرند و تو را می برند به جایی که انگار مهمانخانه ی دلشان است، به سر مزار شهدا. یک رسمی هم که دارند این است که اگر در مدت کوتاهی، هر چند بار هم که به مزار شهدا بروند از اول آرامگاه برای همه یکی یکی فاتحه می خوانند و یک یک می نشینند و خوش و بش میکنند تا آخرین مزار که  "محمدحسین" است. زندگی آنها در یک شهر کوچکی مثل خلیل آباد با انبوهی از ارادت به شهدا، دنیایی را برایشان بوجود آورده که گویی هنوز با شهدا زندگی می کنند.

یادگاری از آنها عکسی گرفتم و مناسب دیدم در همنشینی شعری از شاعر جوان "مهدی رحیمی" تقدیم همه پدر ها و مادرهای شهدا کنم:

هی دست می‌رود به کمرها یکی یکی
وقتی که می‌رسند خبرها یکی یکی

خم گشته است قد پدرها دوتا دوتا
وقتی که می‌رسند پسرها یکی یکی

باب نیاز باب شهادت درِ بهشت
روی تو باز شد همه درها یکی یکی

سردار بی‌سر آمده‌ای تا که خم شوند
از روی دارها همه سرها یکی یکی

رفتی که وا شوند پس از تو به چشم ما
مشتِ پُر قضا و قدرها یکی یکی

رفتی که بین مردم دنیا عوض شود
درباره‌ی بهشت نظرها یکی یکی

در آسمان دهیم به هم ما نشانشان
آنان که گم شدند سحرها یکی یکی

آنان که تا سحر به تماشای یادشان
قد راست می‌کنند پدرها یکی یکی

۸۹/۰۱/۳۰
سرباز فرهنگی🎨

نظرات (۶)

پسر شدیم و بدون پدر بزرگ شدیم
و با هزار غم و دردسر بزرگ شدیم

و جنگ بود- و آوارگی- و در‌به‌دری
سفر رسید وَ ما با سفر بزرگ شدیم

پدر همیشه سفر بود -مثل اینکه نبود
و ما بدون پدر با خطر بزرگ شدیم

پدر قطار قشنگش قطار ِ رفتن بود
و ما به شوق سفر بود اگر بزرگ شدیم

پدر رسید و ما از قطار جا ماندیم
پلاکش آمد و ما با خبر بزرگ شدیم

قطار پوکه‌ی خالی -و زیرسیگاری
چقدر جای تو خالی پدر، بزرگ شدیم!

که ما بزرگ نبودیم -این شکوه تو بود
به چشم مردم دنیا اگر بزرگ شدیم...

(شعر: بیژن ارژن)
این خانه نه سقف ونه ستون میخواهد
این عرصه نه شعر ونه جنون میخواهد
تاسرختر ازهمیشه هاجلوه کند
خون میخواهدبهار,خون میخواهد
اگرچه کمرهاشان خمیده اما نگاه تیزونافذشان حاکی از ایمان به راهیست که رفته اند.سلام ودرود خدا براین حافظان واقعی انقلاب که بهترازهمه خواص دینشان رابه اسلام ادا کرده اند بی هیچ چشمداشتی وگمنام وآرام تسلیم رضای دوستند.
سلام بر تو و روح پدرت
وسلام بر پدر و مادرش خمیده ولی سربلند
سلام!

حظ بردیم!

خیلی قشنگه !
شهادت شکوهی دارد که با هیچ تفسیری به بیان نیایید. شهادت راز عاشق و معشوق است و وعده حبیب که گر باز نیایند خود صاحبخانه خواهد بود و پذیرای هزاران مهمان او...

راستی...خوشا به حال همه آنان که گم شدند سحرها یکی یکی...
سلام
عرض تشکر
۱۰ بهمن ۹۲ ، ۰۹:۳۴ مـــقــــّـر عـشــــق ...
سلام
بسیار وبسایت زیبایی دارید
رفتار و زندگی شهدای ما، جاذبه های زیادی داشت؛ اما...
اما بهترین جای زندگی شان شهادتشان بود.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی