میان ماندن و رفتن ... + عکس
مدتی است تعدادی عکس بجای مانده از زمان هایی دور ، توجهم را به خود جلب کرده است. نمی دانم این عکس ها را باید در چه قابی...
بر هر قوم لحطاتی تلخ و شیرین می گذرد . در طول زمان فراز و فرودهایی که به شیرینی و تلخی در کام ملتی می نشینند کم نیستند . غم و شادی هایی که ورق های تقویم یک فرهنگ را جاودانه کرده اند .
مدتی است تعدادی عکس بجای مانده از زمان هایی دور ، توجهم را به خود جلب کرده است. نمی دانم این عکس ها را باید در چه قابی قاب گرفت؟ در قاب غم ها، یا در قاب شادی ها ؟ اما هر چه هست ، نشان از خیزش و طراوت یک قوم دارد . نشانی است از باورهای متبلور و کمال حیات یک ملت.
گاهی دیدن این تصاویر چونان "براده های آهن" دل را می خراشاند و گاهی مانند "براده های آفتاب" روح ، روان و دل اهل معرفت را روشن می نماید. این تصاویر سندی است بر دور اندیشی سربازان جان برکف این قبیله که آرامش و آسایش خود را به پای آسایش و آرامش باور ها ، آرمان ها و سرزمین خود ریختند. از دلبستگی های خویش چشم پوشیدند تا چشم این مردم به فردایی شیرین و رویایی روشن شود.
از نگاه من اگر بخواهی برای نقطه ای غم آلود در تاریخ این ملت نوحه سرایی کنی ، لحظات وداع این ملت با جگرگوشه هایش ، سوزناک ترین لحظات است . و اگر بخواهی حماسه سرایی کنی چه حماسه ای بالاتر از پشت پا زدن به همه تعلقات و حرکت بسوی تعالی ؟ شاید این "عکسهای سیاه و سفید" را نه می شود سیاهِ سیاه دید و نه سفیدِ سفید.
باید بر این حماسه ی خداحافظی تا ابد مرثیه سرایی نمود :
... میان ماندن و رفتن
اسیر مانده منم ، من
تو می روی به سلامت ،
سلام ما ، برسانی !!
در جنگ نبودم ولی خیلی برام ملموس بود...