سرباز فرهنگی

پنجره‌ای برای تنفس در فضای‌مجازی

سرباز فرهنگی

پنجره‌ای برای تنفس در فضای‌مجازی

سرباز فرهنگی

برکات و توفیـــــــــــقات این وبـــلاگ،
تقدیم می شود به صاحب عکس بالا:
شهــــــید محمــــد حسیـــن فخـــار
"پــــــــــدر بزرگـــــــــوار این حقـــیر"
که در آخرین روز محـــرم سـال 1357
شمـــــــــــع محـفل دوســتان شد.

آثار هنرمندی جاودانه ست
که نگاهش به آسمان باشد...

آخرین نظرات
پیوندها
سه شنبه, ۴ اسفند ۱۳۸۸، ۰۱:۰۶ ق.ظ

میان ماندن و رفتن ... + عکس

بر هر قوم لحطاتی تلخ و شیرین می گذرد . در طول زمان فراز و فرودهایی که به شیرینی و تلخی در کام ملتی می نشینند کم نیستند . غم و شادی هایی که ورق های تقویم یک فرهنگ را جاودانه کرده اند .

مدتی است تعدادی عکس بجای مانده از زمان هایی دور ، توجهم را به خود جلب کرده است. نمی دانم این عکس ها را باید در چه قابی...

بر هر قوم لحطاتی تلخ و شیرین می گذرد . در طول زمان فراز و فرودهایی که به شیرینی و تلخی در کام ملتی می نشینند کم نیستند . غم و شادی هایی که ورق های تقویم یک فرهنگ را جاودانه کرده اند .

مدتی است تعدادی عکس بجای مانده از زمان هایی دور ، توجهم را به خود جلب کرده است. نمی دانم این عکس ها را باید در چه قابی قاب گرفت؟ در قاب غم ها، یا در قاب شادی ها ؟ اما هر چه هست ، نشان از خیزش و طراوت یک قوم دارد . نشانی است از باورهای متبلور و کمال حیات یک ملت.

گاهی دیدن این تصاویر چونان "براده های آهن" دل را می خراشاند و گاهی مانند "براده های آفتاب" روح ، روان و دل اهل معرفت را روشن می نماید. این تصاویر سندی است بر دور اندیشی سربازان جان برکف این قبیله که آرامش و آسایش خود را به پای آسایش و آرامش باور ها ، آرمان ها و سرزمین خود ریختند. از دلبستگی های خویش چشم پوشیدند تا چشم این مردم به فردایی شیرین و رویایی روشن شود.

از نگاه من اگر بخواهی برای نقطه ای غم آلود در تاریخ این ملت نوحه سرایی کنی ، لحظات وداع این ملت با جگرگوشه هایش ، سوزناک ترین لحظات است . و اگر بخواهی حماسه سرایی کنی چه حماسه ای بالاتر از پشت پا زدن به همه تعلقات و حرکت بسوی تعالی ؟ شاید این "عکسهای سیاه و سفید" را نه می شود سیاهِ سیاه دید و نه سفیدِ سفید.

 باید بر این حماسه ی خداحافظی تا ابد مرثیه سرایی نمود :

... میان ماندن و رفتن

اسیر مانده منم ، من

تو می روی به سلامت ،

سلام ما ، برسانی !! 

 

 

 

۸۸/۱۲/۰۴
سرباز فرهنگی🎨

نظرات (۲۶)

خیلی تکان خوردم از اینهمه عکس با اینهمه احساس.
در جنگ نبودم ولی خیلی برام ملموس بود...
دست مریضاد
۰۴ اسفند ۸۸ ، ۱۳:۵۶ محمدحسن تقی زاده
من از تبریز پیگیر کارهای گرافیکی حضرتعالی هستم لطفا اگر برایتان زحمت نمی شود هر از چندگاهی از کارهایتان برایم بفرستید از دیدن وبلاگ شما لذت بردم با تشکر
سلام
ان شاءالله نوبت مرگ سلمان رشدی
....
عکس ها واقعا جالب بود
.......
عکس مطلب قبل هم خیلی جال بود
یا علی مدد
۰۴ اسفند ۸۸ ، ۱۶:۵۱ lمحمد هادی همایونی راد
سلام.به توصیه استاد ودوست عزیزم آقای تیزابی به شما سر زده سر زدم.عکس های با شکوهی است.نوشته اید این "عکسهای سیاه و سفید" را نه می شود سیاهِ سیاه دید و نه سفیدِ سفید. بهتره آنطور که هست ببنیم اصلا به قول دوستمون هرجور خواستیم ببینیم فقط برعکس نبینیم.
موفق باشید.
سلام.
در مقابل شما که نمیشه چیزی گفت. فقط درس پس می دم.
اگر در عصر رسول الله و حسین بن علی علیهما السلام دوربین عکاسی اختراع شده بود نهایتا همین عکسها رو می دیدیم. نه بیشتر. چرا که اماممان فرمود مردم ما از مردم صدر اسلام بهتر ند.
خدا را شکر در این زمان هم افرادی هستند که اینگونه فکر می کنند.
خدا را شگر که هنوز دلتنگیهایی به این وسعت وجود دارد.
خدا را شکر که من چشم دارم و اینهمه ارادت را میبینم.
سلام
هر آنچه از دل برآید بر دل نشیند.
سفرها بی خطر
ان شاء الله برای ما هم که دعا کردید.
شهیدان را شهیدان می شناسند.یاد شهیدان عزیزمان که از خانواده خود گذشتند و غریبانه جان دادند تا این کشور سرافراز باشد راگرامی میداریم .
ای کاش قدرشون رو می دونستیم و و برای همیشه آرمانهاشون رو حفظ می کردیم.
۰۹ اسفند ۸۸ ، ۱۱:۳۰ چند جرعه اندیشه
پــــــــــــــــوســــــــــــتـــــــــــرهـــــــــــای ســـــــــــــیــــــــــــــاســـــــــــــــــــی
سلام. خوشحالم که افتخار آشنایی با شما فرزند شهید رو پیدا کردم.
عکسهای جالبی بود...

ممنون که به ما سر زدی و لطف داشتی.
شما هم لینک شدی.
فعلا یاعلی
سلام حضرت حمید آقا!
ارادتمندیم اساسی.
انشا’الله این زحمتها ماجور باشد, که هست...
۱۲ اسفند ۸۸ ، ۱۰:۲۰ مهدی یک پسر
حضرت حمید آقای عزیز سلام و عرض ارادت
1- چند باری است که پیامک های زیبایتان را دریافت می کنم. ان شا’ الله جواب کم بنده را پای بی معرفتی نمی گذارید.
2- با افتخار لینک شما را در وبلاگم گذاشتم.
3- این عکس ها را باید در قاب دل قرار داد. جایی که جاودانه می شود. جایی که از گزند هر نامحرمی دور است. جایی برای محرم راز
4- بعد از هفت ماه دوری از وبلاگم با مطلبی جدید در خدمتم.
۱۴ اسفند ۸۸ ، ۱۳:۰۳ سیدمجتبی خاتمی
هنرمند گرامی و افتخارآفرین، حمید عزیز!
از حضورت در وبلاگام و توضیحات خوب و ارزشمندت بسیار ممنونام.
سرفراز باشی آقا.
سلام دوست عزیز.

بروزم با "دیکته محسن خالیباف!!"

۱۶ اسفند ۸۸ ، ۰۶:۳۴ سیدمجتبی خاتمی
دوست پرارج و منزلتام، آقای فخار، درود و سپاس فراوان عزیز.
من همیشه برداشتهای خاص ِ شخصی و تعابیر مخصوص بهخود از بازیهای! خدا دارم. جالب است که باید موضوع آن پوستر ِ جنجالی پیش آید، نام شما در وبلاگ من درج شود، شما در روال معمول و دورهای ِ گوگلی کردن نام خودت به آنجا بیایی و سرانجام ِ آن این بشود که شما آن صحنه را نیز ببینی و چه بسا مقدر بوده من و شما هم را بیابیم!
لطفاً شمارهای از خودت را برایام کامنت بگذار.
سربلند و عزیز باشی همیشه.
سلام وسپاس ازحضورتان

خیلی قشنگن...

قشنگ و پر از حرف.

حرفاش قشنگ تر از تصویرش.

یادش بخیر... همه روزای قشنگ رفتن ونه ماندن!
سلام و ارادت
مفتخر فرمودید ما رو با نظرتون
اجمالاً موافقم با فرمایش شما. به هر حال به کبودی یاس یک قدم به جلو بود در این فضای بی هویت سینمای امروز. امشب توی سینما دیدمش!
۱۸ اسفند ۸۸ ، ۱۲:۴۷ ناصر برفرازی
برادر ارجمند
سلام ودرود
تصاویر خیلی نوستالژیک هستند ...خیلی عجیبه ...یاد آن روزها برایم زنده شد انگار همین دیروز بود ... چه روز های خوبی ...
ارادتمند شما
سلام
میگن آنچه عیان است چه حاجت به بیان.....
همین عکسهاست.
من که اون موقع بچه بودم نمیتونستم برم.
خداکنه یه فرستم برای من پیش بیاد.
میان ماندن و رفتن اسیر منم اما....................
اما ندارد
انتخاب باید کرد تا انتخابمان کنند....................
آنها انتخاب کردند و انتخاب شدند برای رفتن..............
خدا کند شجاعت و صداقت انتخاب کردن و لیاقت انتخاب شدن را پیدا کنیم.............
لحظه سال تحویل دعای فرج را از سر صدق انتخاب کنیم شاید لیاقت انتخاب شدن از سوی مولایمان را پیدا کنیم......................
خیلی خیلی خیلی قشنگ بود واقعا تکان دهنده بود
ای دل تو چه می کنی؟ می مانی یا می روی؟ داد از آن اختیار که تو را از حسیــــن جدا کند...
۲۸ اسفند ۸۸ ، ۲۰:۲۵ پایگاه روشنگری موج فتنه
خدا قوت
چون عشق که درخلوت وصل است پشیمان
بی دوست پریشانم وبادوست پشیمان

ابروبه هم آورده وگیسوزده برهم
چون مست که ازکرده خویشست پشیمان

مجموعه ناچیزمن آشفته اوهست
چون صیدکه دردام بلاگشت پشیمان

دریای من آرام نبودست از اول
در بحر دلم هر چه بلا بود پشیمان

لرزیدن دست ودل من سخت خطا بود
ازشرم حضوراست که لرزید پشیمان

این حوصله تنگ ودل سنگ چه سازاست
سازست نگاهی که بودسخت پشیمان

این قافله دل ز کجا ره به خطا برد
کان یارپریشان شدو ازدوست پشیمان

ازشمس وضحی سلسله عشق مجویید
کاین عبدزیاهوست پریشان وپشیمان

یارب به صواب من عاصی چه امیداست
باعشق پریشانم وازعشق پشیمان
۲۷ شهریور ۹۴ ، ۰۲:۴۵ مهندس جوانی
برادر ترکوندی!
صحنه های عجیبیه!
مخصوصاً اگر پدر باشی و بچه کوچولو هم داشته باشی!

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی